مرگ بر خامنه ای

مرگ بر خامنه ای
مرگ بر احمدی نژاد

سبز سبزم ریشه دارم

سبز سبزم ریشه دارم

Monday, April 12, 2010

داستان سکسی خود كشي ليلا

خود كشي ليلا

سه چهار ماهي بود كه با كيميا دوست بودم. شهروز دوست من هم با ليلا دوست بود و با هم خيلي صميمي شده بودند. كيميا دختري بود خجالتي و كمرو. ما هرچه در سكس ياد گرفته بوديم فقط تجربه هاي مشتركمان بود. بر خلاف او ليلا دختر شيطان و شلوغي بود. گاهي رفتارش جوري بود كه شهروز حسابي غيرتي مي شد. يك روز ساعت 4 بعد از ظهر تلفن زنگ زد.-سلام فرشاد-سلام شهروز. چطوري؟-افتضاح-چرا؟-با ليلا به هم زدم.-آخه چرا؟-احمد رضا رو ميشناسي؟ همون همسايمون كه آخر مخ زنيه! مي خواسم ليلا رو امتحان كنم. شمارشو گرفتم و گوشي رو دادم به احمد. ليلاي بي انصاف باهاش قرار گذاشت. تازه بعدش زنگ زده به من ميگه ماشينت رو بهم قرض بده منم گفتم خودم كار دارم. رفتم سر قرار و باهاش به هم زدم.-كي؟-همين 10 دقيقه پيش.-به تخمت. اصلا دختر ها همشون انن. خودم يه خوشگل ترشو برات گير ميارم.گور باباش. گوشي را كه گذاشتم دوباره تلفن زنگ زد. اينبار كيميا بود.-فرشاد، ليلا ميخواد خودشو بكشه!-آخه چرا؟-شهروز بهش تهمت خيانت زده. بايد فوري بياي اينجا خونه ليلا اينها.-تنهايين؟-آره، زود بيا. من ديگه نمي تونم جلوشو بگيرم. خل شده.بخاطر كيميا يه تاكسي دربست گرفتم. وقتي رسيدم پدر كيميا دم در مجتمع ليلا اينها ايستاده بود. من ميشناختمش ولي اون منو نميشناخت. تو پله ها كيميا رو ديدم.-بابام اومده دنبالم.بايد برم كرج. ولي اگه شد بهش زنگ مي زنم. نزاري خودشو بكشه ها. بمون پيشش تا آروم شه. Ok ؟ليلا توي هال روي يه مبل نشسته بود و گريه مي كرد. آرايشش حسابي به هم ريخته بود. خيلي زشت شده بود. باهاش كلي حرف زدم. فهميدم شهروز راست گفته بود. همين جور كه براش حرف ميزدم، رفتم توي آشپز خانه كه قهوه درست كنم. براش از روز اولين قرارمون گفتم. دوباره صداي هق هقش در اومد. پاشد اومد توي آشپزخونه. رفتم طرفش و با محبت سرش رو گذاشتم رو سينه ام كه راحت گريه كنه. گرفتمش ميون بازوهام و تكيه دادم به كابينت. خيلي گريه كرد. كم كم بوي عطر موهاش كه زير بيني من بود منو حالي به حالي كرد. تكون هاي بدنش هم باعث شده بود راست كنم. به آرومي از خودم جداش كردم. خيلي زشت بود اگه ميفهميد براي دوست دوست دخترم يا به عبارت ديگه دوست دختر دوستم راست كردم.براي اينكه آروم بشه سعي كردم كمي مشروب بهش بدم. -تو خونه مشروب دارين؟-آره، چطور مگه؟-هنوز سرت درد ميكنه؟-آره-دواش مشروبه-من تا حالا نخوردم!-يادت ميدمدرب كابينت رو باز كرد. پدرش كلكسيون خوبي از مشروب داشت. با بالنتين شروع كرديم. بدون سودا براي خودم و كمي آب ويشي براي اون.-بوش نكن. يه نفس بخور.بعدش هم آروغ نزن ……-اه……جيگرم سوخت!-اون جيگرت نبوده. مريت بوده! حالا يكي ديگه-نه، ديگه نميخوام. بد مزه است.-بخور. برات خوبه. بعديش نمي سوزونه.بزور دوتا پيك بهش خوروندم.-بالنتين اصولا مشروب قوي ايه.بحث مشروب و داغي بعدش باعث شد از فكر شهروز بيرون بره. سعي كردم بخندونمش.-اگه قيافتو ميديدي! ريملهات اومده رو لپات. شكل جن بو داده شدي!رفت جلوي آينه دستشويي. بعد هم رفت تو اتاقش. گيلاسهارو شستم و با مشروبها سر جاش گذاشتم. تلفن زنگ زد. ليلا صدام كرد. كيميا بود. رفتم تو اتاق پيش ليلا. داشت آرايش ميكرد. با خنده به كيميا گفتم ماموريتم تموم شده بود. حال ليلا خوب بود و اهل خودكشي كردن نبود. خيال كيميا راحت شد. قطع كردم.-من ديگه برم. ساعت چنده؟-يك ربع به هفت. كجا ميخواي بري؟-خونه-نه نرو. با تو از كيميا هم راحت ترم.مست بودم و پررو.نشستم روي تخت. ضيط رو روشن كردم. كريس دي برگ داشت lady in red رو ميخوند. نگاه خريداري به ليلا كردم. پشتش به من بود. بند سوتينش از پشت بلوز نازك ابريشميش پيدا بود. دامن بلند شيك ولي گشادي پوشيده بود.-ليلا؟برگشت رو به من. آرايشش تموم شده بود.-جانم؟-يه سوال خصوصي بپرسم؟-چي هست سوالت؟-تا حالا سكس داشتي؟خنديد-بتوچه؟ مگه فضولي؟-همين جوري پرسيدمقيافه اش جدي تر شد.-آره با شهروز. بهت نگفته؟-نه، …… فقط با شهروز؟بلند شد و اومد كنارم نشست. سرم پايين بود. چانه ام را گرفت و سرم رو بلند كرد.-چه فرقي ميكنه؟ براي چي ميخواي بدوني؟دستم رو كردم لاي موهاش و خوابوندمش روي تخت. صورتمو بردم جلوي صورتش و توي چشماش نگاه كردم. لبخندي از سر مستي زد و گفت -اينكارو نكنهواي حرف زدنش رفت توي ريه ام. لباش خيلي به لبام نزديك بود. لبامون به هم چسبيد. خيلي محكم منو بوسيد. منم. بلوزش رو آروم كشيدم بالا. دستهاش رو بالا برد تا بلوزش راحت در بياد. سينه هاي درشتش داشت تو سوتين مي تركيد. لبام رفت بين سينه هاش. پشت تي شرتمو گرفت و كشيد بالا. تي شرتم در اومد. بند سوتينش رو از روي شونه هاش به پايين لغزوندم. با آرنجش كمكم كرد. سوتينش آزاد شد. منم گرفتم و سوتينو چرخوندم تا سگك هاش اومد جلو. بازش كردم. دوتا تپه گرد و قلمبه از ژله ناب.مچ پاشو گرفتم و دستمو روي ساق پاش بالا اوردم. دامن بلندش همراه دستم بالا ميومد.كف پاشو كه تا حالا رو زمين بود آورد روي تخت. با اين كار، دامنش بقيه راه رو تا شورتش بدون كمك دست من ليز خورد. از تخت پايين اومدم.شلوارم رو در اوردم. به كير سيخ شده ام كه نوكش از توي شورت زده بود بيرون خنديد. شورتمو كندم.دو زانو نشستم روي زمين بين پاهاش كه از تخت آويزون بود. شروع كردم به بوسيدن پاهاش. از زانو به طرف شورتش مي رفتم و بر ميگشتم. پاهاشو باز كرده بود. زبونم رسيد به شورتش و چاك كسش رو از روي شورت پيدا كرد. به آرامي از روي شورت با زبانم تحريكش مي كردم. انگشتام رو دور كش شورتش انداختم ولي نكشيدمش پايين. از خود بي خود شده بود. داشت زجر ميكشيد از خونسردي من. بالاخره پاهاشو هوا كرد و شورتش را در اورد.ولي من باز هم اذيتش كردم.بجاي كسش زانوهاشو مي خوردم. دستهاشو زير بغلم انداخت و اونقدر منو بالا كشيد كه زبونم با كسش رسيد.با انگشتم بالاي كسش رو باز كرده بودم و مي خوردمش. خودش را حركت ميداد. كم كم حركتهاش منظم و شديد شد. كونش رو از لبه تخت بلند ميكرد و به لبه تخت ميزد. زبونم نيازي به حركت كردن نداشت.مست بود و ديوانه.جلو تر رفتم. كيرم را گذاشتم جلوي سوراخش. با دستهاش كون منو گرفته بود ولي نه ميكشيد و نه هل ميداد.-دختري؟-آره، مواظب باش. -مطمئني؟ با خنده گفتم. اونم خنديد. پاهاشو بازتر كرد. با دستاش منو كشيد توي خودش و پاهاشو دور كمرم حلقه كرد.با چند تلمبه اول خيلي سريع ارضا شد. از فشار ناخنهاش روي شونه هام فهميدم.-ليلا شدي؟ با سر اشاره مثبتي كرد.-بي حالي؟-نهچشمهايش رو كاملا باز كرد. كيرمو كه همچنان توي كسش بود بيرون كشيدم.-ميشه برگردي؟ با خواهش ايو بهش كفتم. ولي جواب اون مخلوطي از نارضايتي و فرمانبرداري بود.-واي نه…… حتما بايد برگردم؟ ولي بلند شد. سر ميز توالت رفت. از كشوي اول قوطي پلاستيكي سفيدي را برداشت و به طرفم پرتاب كرد.«وازلين بهداشتي!». پشتش را به من كرد و دستهايش را روي ميز گذاشت. كيرم رو چرب كردم. كمي هم روي سوراخ كونش ماليدم. با انگشت راه رو باز كردم. يك دستم زير شكمش بود و يك دستم به كير خودم. فشار دادم. خطا رفت. رفت لاي چاك كسش. اينبار انگشت شصتم رو يك سانت بالا تر از سوراخش گذاشتم و كمي فشار دادم.سوراخ كونش قلپي زد بيرون. با يك فشار كوچيك كيرم وارد كونش شد.فرياد كوتاهي زد. با دستانم فاصله شكم و رانش را گرفته بودم. حركت هاي كونش هم مثل سينه هاش ژله اي بود و لمبر ميزد. هم فركانس با سينه هايش. ولي با اختلاف فاز جزئي! سينه هايش را در آينه ميديدم. دراز و آويزان به نظر مياومد. وقتي صداي آه و اوهش بلند شد، انگشتم رو روي مجراي ادرارش گذاشتم. حالا با هر حركت كيرم انگشتم هم كمي جابجا مي شد. دستم را كنار زد و از انگشت خودش براي ارضاي كامل كمك گرفت. جالب بود. او دوبار ارضاء شده بود و من هنوز داشتم تلمبه ميزدم. بدون خجالت گفت -عجب كمري داري. خوش به حال كيميا! كشيدم بيرون و بردمش روي تخت. طاقباز خواباندمش. پاهايش رو تا جايي كه مي شد با دست بالا گرفتم. سوراخ كونش گشاد شده بود و نيازي به كمك دستم نبود. كيرم كار خودش را خوب بلد بود. مثل يك آمپول زن حرفه اي كيرم را توي كونش فرو كردم.تا به حال از جلو كون كسي را نكرده بودم. تنگي سوراخ كون و لذت كردن از جلو، هردو را با هم داشت. شكمم را به چوچول كسش مي ماليدم. دوباره صداي آه آهش بلند شد. با دست پاهايش را بالا گرفته بودم. با شكمم كسش را مي ماليدم و با كيرم هم خدمت كونش ميرسيدم. ولي هنوز يك چيزي كم بود. ليلا اين كمبود را تشخيص داد. با دست سينه هايش را گرفت و شروع كرد به ماليدن آنها. دقيقا همزمان با هم ارضاء شديم. براي اينكه كامل ارضاء بشود مجبور بودم دو سه حركت ديگر هم مهمانش كنم. بنابر اين همان توو خودم را خالي كردم. خسته بودم. خيس عرق. پاهايش را رها كردم. پاها به تدريج پايين آمدند. با پايين آمدن پاهاي او كير من هم اتوماتيك وار از كون او بيرون كشيده شد. آهي از سر رضايت، درد و خستگي كشيد و لبخند زد.-آخيش………-خوب بود؟-هووووم-واقعا؟-تو خيلي بي شرفي، خوارم گاييده شد، خيلي حال داد.از روي او پايين آمدم و كنارش خوابيدم. با يك دستمال مرا تميز كرد. براي اينكه بتواند خودش را تميز كند پاهايش را بالا آورده بود. وقتي پاهايش را پايين برد بي اختيار گوزيد. هر دو خنديديم.-دفعه ديگه فقط از جلو. پشت بي پشت با خوشحالي پرسيدم-مگه دفعه ديگري هم هست؟-……… به دوشرط. اوليش رو گفتم. دوميش هم اينكه دوباره با شهروز دوست بشم.-به كيميا ميگي؟-مگه خرم؟ولي حق نداري ديگه اونو بكنيها!-هرچي تو بگي عزيزم.نيم ساعت بعد وقتي توي حمام خونه خودمون لخت شدم. بوي ان ميدادم

No comments:

Post a Comment